Donnerstag, 23. Oktober 2008

رقص های محلی و سنتی ایرانی

شاد باشید

Freitag, 15. August 2008

مرگ نرگس

وقتی نرگس مرد گلهای باغ همه ماتم گرفته و از جویبار خواهش کردند
برای گریستن به آنها چند قطره آب وام دهد
جویبار آهی کشید و گفت
بدرجه ای نرگس را دوست میداشتم که اگر تمام آبهای من باشک مبدل شده
و آنها را بر مرگ نرگس بپاشم باز کم است
گلها گفتند راست میگوئی - چگونه ممکن بود با آن همه زیبائی ، نرگس را
دوست نداشت !؟
جویبار پرسید
مگر نرگس زیبا بود!؟
گلها گفتند
توئی که نرگس غالبا خم شده ، صورت زیبای خود را در آبهای شفاف
تو تماشا میکرد باید بهتر از هر کس بدانی که نرگس زیبا بود
جویبار گفت
من نرگس را برای این دوست میداشتم که وقتی خم شده و بمن نگاه میکرد
میتوانستم زیبائی خود را در چشمان او تماشا کنم
!!!!!
تادرودی دیگر بدرود

Donnerstag, 10. Juli 2008

عشق در نظر اروپائیها

داستان غم دل گفتن و کسی را داشتن که معنی این داستان
را بفهمد و غمهای پنهان خود را در آن منعکس بیند ، برای
دلی که رنج میبرد خود تسلای دلپذیری است
افسوس ! روزگاری من نیز ازاین تسلی برخوردار بودم. اما
از آنوقت که پا بخاک اروپا گذاشته ام ، از آن زمان که مردم این
سرزمین را دیده ام که گوئی مه و ابر غلیظ برای همیشه آسمان
صاف و درخشان را از دیدگانش پنهان داشته ، دیگر از این وسیلۀ
تسلای خاطر محرومم ، زیرا هیچکس در اینجا نیست که زبان دلم
را بفهمد
اوه ! این مردم خونسرد ، این دلهای یخ زده ، حتی از نام خدا
هم که اینقدر محبوب من است غافلند ، زیرا هیچ خدائی بجز طلا
نمیشناسند و برای هیچ چیز بجز پول تقدسی قائل نیستند
کاش آه های دل من آنقدر بالا رود که به دامنـه های کوهستان آلپ
برسد . زیرا در آنجا مردمی را خواهد یافت که میتوانند راز غم دل
عشاق را دریابند
تادرودی دیگر بدرود

Dienstag, 24. Juni 2008

نمونه هائی از اسکناسهای رژیم سابق




































تا درودی دیگر بدرود












































Dienstag, 3. Juni 2008

آزادی هم حدو حدودی دارد باور نمیکنید بخشنامه ذیل را مطالعه کنید

البته شما میتوانید یکی را از بین افرادی که صلاحیت شان از طرف
شورای ............... تأیید میشود انتخاب کنید



متن بخشنامه به افرادی که چشمشان مثل من ضعیف است
اطلاعیه داخلی
سلام علیکم
احتراما عطف به مذاکرات مکرر قبلی با همکاران مجرددر
خصوص تشکیل خانواده و اجرای سنت نبوی (صلی الله علیه
آله وسلم ) متاسفانه مشاهده میگرددبعضی از همکاران بوعده
خود عمل ننموده و همچنان مجرد باقی مانده اند واز آنجائیکه
تأهل یکی از شرایط اشتغال در اموری مانند حراست میباشد و با
توجه به سخن گران سنگ نبی اکرم اسلام مبنی بر اینکه (من تزوج
فقط حرص ... ) و (النکاح سنتی ........)هرکس ازدواج نماید همانا نصف
دین خود را حراست نموده و نکاح و ازدواج سنت من است
وهر کس از سنت من روی برگرداند پس از من نیست ، لذا برای
آخرین باراعلام میدارد تا پابان شهریورماه 87کلیه همکاران غیر متاهل
اعم از ذکور و اناث فرصت دارند تا نسبت به انجام فریضه مهم و
اخلاقی انسانی ازدواج اقدام نمایند در غیر اینصورت در تاریخ
( 1387/7/1 )
برای تسویه حساب به پیمانکار معرفی خواهند شد
عبدالواحد
رئیس حراست ارشدسازمان

Donnerstag, 22. Mai 2008

Montag, 28. April 2008

ارزش بیضه مرد 2 برابر دیه جان زن









ماده 297 - ديه قتل مرد مسلمان يكي از امور ششگانه ذيل است كه قاتل در انتخاب
هر يك از آنها مخير ميباشد و تلفيق آنها جايزنيست

يكصد شتر سالم و بدون عيب كه خيلي لاغر نباشند

دويست گاو سالم و بدون عيب كه خيلي لاغر نباشند

يكهزار گوسفند سالم و بدون عيب كه خيلي لاغر نباشند

دويست دست لباس سالم از حله هاي يمن

يكهزار دينار مسكوك سالم وغير مغشوش كه هردينار يك مثقال شرعي طلا به وزن 18نخود است

ده هزار درهم مسكوك سالم و غير مغشوش كه هر درهم به وزن 6/12 نخود نقره مي باشد

تبصره 1 - قيمت هر يك از امور ششگانه در صورت تراضي طرفين و يا تعذر همه آنها پرداخت مي شود

ماده 298 - ديه قتل عمد در مواردي كه قصاص ممكن نباشد و يا ولي مقتول به ديه راضي شود

يكي از امور ششگانه فوق خواهد بود لكن در كليه مواردي كه شتر به عنوان ديه تعيين مي شود

لازم است كه سن آن از پنج سال گذشته و داخل در سال ششم شده باشد

ماده 300 - ديه قتل زن مسلمان خواه عمدي خواه غيرعمدين نصف ديه مرد مسلمان است

ماده 301 - ديه زن و مرد يكسان است تا وقتيكه مقدار ديه به ثلث ديه كامل برسد در آنصورت

ديه زن نصف ديه مرد است

فصل چهاردهم - ديه بيضه

ماده 435 - قطع دو بيضه دفعتا "ديه كامل و قطع بيضه چپ دو ثلث ديه و قطع بيضه راست ثلث ديه دارد

تبصره - فرقي در حكم مذكور بين جوان و پير و كودك و بزرگ و عنين و سالم و مانند آن نيست

ماده 436 - ديه ورم كردن دو بيضه چهارصد دينار است واگر تورم مانع راه رفتن مفيد شود

ديه آن هشتصد دينارخواهد بود

تادرودی دیگر بدرود

Dienstag, 15. April 2008

یک نگاه




رفیق خوبی دارم که به هیچ کس حسد نمیبرد الا بر آنکه با دلبری وصالی دارد. گفت ای برادر تو
چه داری که مثل ما دست وپا نمی کنی و زحمت نمی کشی و خوبان دوستت دارند ؟
گفتم اما من تا بحال از این دوستی ثمری نبرده ام . گفت تقصیر از تست که بباغ راه داری و گل
نمی چینی گل بپای خود بدست کسی نمیرسد
گفتم اول آن راه را که بروی من باز است نشانم بده . گفت در هر محفلی خوبرویان از تو تعریف
میکنند میگویند چه آدم با وقاری است ، یک نگاه سیر بروی کسی نمیکند ، چه با شرم و حیاست ،
چقدر دوست داشتنی ا ست . در صورتیکه من بیچاره هزار مکرو دستان بکار میزنم و دام دانه ها
می چینم و صد یک تو مورد لطف مهرویان نیستم
حالا میفهمم که پریرویان دخترهای این جهانند و از مادرشان تقلید میکنند یعنی آنرا میخواهند که
آنها را نخواهد ! ایکاش من مثل تو اینها را نمیخواستم و یک نگاه بیشتر بصورتشان نمی کردم. اما چه کنم که وقتی منظر زیبا می بینم ، اختیار چشم و دل و فکر از دستم میرود
میخواهم آنهمه خوبی و خواستنی را با نگاه بکشم و در جسم وجانم جا بدهم ... مگر تو چشم
و دل و ذوق نداری که خوبانرا نمیخواهی ، پس تو در زندگی چه میخواهی !!؟
گفتم اگر چیزی بخواهی همان زیبائی است ، در این دنیا جز حسن و جمال ، فکر و ذکری ندارم
آنقدرخوبانرا میخواهم که میترسم دوباره بصورتشان نگاه کنم ، میترسم آن حسنی که با یک

نگاه گریخته و آن نمونه ی آرزو که در خاطر دارم ساخته ام ، از نگاه دوم بهم بخورد و خدای
ناکرده در محبوب ، کم بودیها و عیبهائی ببینم با همان نگاه اول صورت زیبا بمیل ئلم میسازم
و با خود میبرم گفت عجب کاری میکنی ! من که همچین طاقتی ندارم ، مگر محبوب را
میشود با خیال بافت ؟ خوش بحالت که با فکر و حرف و هوا میتوانی خودت را قانع کنی ، من که
نمیتوانم .... چندی ساکت بودیم ، گفتم اما نکته ی
دیگری هم در کار من هست که باید بدانی . گفت زود بگو ،
گفتم بروی خوبان یک نگاه بیشتر نمیکنم که دلشان بسوزد

تا درودی دیگر بدرود

Montag, 14. April 2008

تبریک سال نو

خدمت همه دوستان وفادار


سلام

از آنجائیکه تعطیلات سال نو را در مسافرت بودم و دوستانی که محبت کرده تبریک برایم
فرستادند و با نظرات خوب و مشوق خود سرافرازم نمودند از تک تک یاران تشکر کرده و از اینکه
چند هفته ای با مطالب جدید در خدمت همنوعان خود نبودم با پوزش ، ضمن تبریک سال نو ،
سال جدید را سالی پر بار توام با سلامتی و شادکامی برای همه آرزو میکنم



تا درودی دیگر بدرود

Montag, 10. März 2008

Freitag, 29. Februar 2008

غم غربت

از من بشنوید : اگر میخواهید از وطن دور شوید و برای گردش
در سرزمینهای دور دست آواره ی کوه و بیابان گردید ، یار خود
را همراه ببرید ، نمیدانید تنهائی در غربت چه دشوار است
شما ، شاخه های تیره ی درختان که اینطور خیره خیره به من
مینگرند ، از شیرینی روزهای گذشته ی من چه خبر دارید ؟
چه میدانید که در پشت آن کوه ها وطن من چقدر، چقدر از من دور
شده است
اوه ! بهتر است دیگر یاد وطن نکنم و تنها به ستاره ها بنگرم. بهمان
ستارگانی بنگرم که پیش ازین ، در آن شبها که بدیدار یارم میرفتم
در آسمان بمن مینگریستندو چشمک میزدند . تو هم ای بلبل ، آواز
بخوان ، زیرا آواز تو مرا بیاد آن ساعاتی میاندازد که در کنار پنجره ی
دلدارم نغمه سرائی میکردی

Dienstag, 19. Februar 2008

جشن عشق از قديم تا امروز

در سالهای اخیر برخی ایرانیان بخصوص جوانان با جشن ها و مناسبت هاى خارجى
آشنا شده اند و برگزارى اينگونه مراسم را نشانه تجدد و تمدن مى دانند. متداول ترين آنها
روز( والنتاین ) يا روز عشاق است. شايد عشق و دوست داشتن از قديمى ترين
و آشنا ترين كلمات براى انسان ها باشد و به همين جهت روز جهانى عشق بسيار مورد
استقبال قرار گرفته است
حوالى ٢٥ بهمن ماه (١٤ فوريه = روز والنتاين) شور و شوق خاصى در خيابان ها ديده
مى شود؛ ويترين مغازه ها از قلب، روبان هاى قرمز رنگ و عروسك و شكلات پر
مى شود، مراكز بزرگ خريد با عرضۀ اجناس لوكس فانتزى به استقبال روز عشاق
مى روند
همه جا اسم والنتاین به گوش مى رسد اما كسان اندكى بخصوص در ميان جوانترها
تاريخچه روز ولنتاين را مى دانند
روايت اين است كه در قرن سوم ميلادى، هم زمان با اوايل حكومت ساسانيان، در رم
فرمانروايى به نام كلوديوس دوم با افكارى عجيبى حكومت مى كرد. از جمله او ازدواج
را براى سربازان امپراطورى رم قدغن كرده بود چون معتقد بود سربازى خوب خواهد
جنگيد كه مجرد باشد
كلوديوس دوم به قدرى بى رحم بود كه هيچ كس جرأت نداشت به سربازان براى ازدواج
كمك كند. اما كشيشى به نام والنتيوس (سنت والنتاين)، مخفيانه عقد سربازان رومى
را با دختران محبوبشان جارى مى كرد
كلوديوس دوم از اين جريان خبردار مى شود و دستور مى دهد كه والنتيوس را به زندان
بيندازند. والنتيوس در زندان عاشق دختر زندانبان مى شود اما سرانجام به جرم جارى
كردن عقد عشاق ، با قلبى عاشق اعدام مى شود... به همين خاطر او را شهيد راه عشق
مى دانند
از آن به بعد سالروز اعدام سنت والنتيوس روز عشق ناميده مى شود و دلدادگان در تمام
جهان با تهيه هدايايى نمادين سعى در نشان دادن عشق و محبت خود مى كنند
اما در ميان آنها كه تاريخ ولنتاين را هم مى دانند شايد كمتر كسى بداند كه در ايران
باستان از بيست قرن پيش از ميلاد ، روزى موسوم به روز عشق وجود داشته است
سپندارمذ يا روز اسفندگان، جشن زمين و گرامى داشت زن و عشق است
ايرانيان اين جشن را روز پنجم ماه اسفند (٢٩ بهمن در تقويم كنونى)، كه سپندارمذ
ناميده مى شد، به مناسبت هم نام بودن روز با ماه، برگزار مى كردند. اين روز متعلق
به فرشته مقدس "آرمئى تى" است كه آن را سپندارمذ مى گويند و در عالم معنوى مظهر
عشق و محبت، تواضع و بردبارى، جانبازى و فداكارى و در جهان مادى، حامى زنان
نيك و پارسا است
ابوريحان بيرونى از اين روز با عنوان "مزدگيران" يا مردگيران" ياد كرده كه در آن
زنان به شوهران خود با محبت هديه مى دادند. مردان نيز زنان و دختران را بر تخت
شاهى نشانده، به آنها هديه داده و از آنها اطاعت مى كردند و اجراى اين امر را جزو
فرائض دينى خود به حساب آورده و ايمان داشتند كه اگر كسى چنين كارهاى نيكو
كند، پس از مرگش در بهشت جاويدان منزل خواهد گرفت. امروزه در بعضى از
مناطق مركزى ايران از جمله اقليد، محلات و كاشان اين جشن برگزار مى شود
چندين سال است كه گروهى از جوانان ايرانى با تكيه بر آيين هاى باستانى اين مرز
و بوم در شناساندن روز سپندارمذ و جايگزين كردن آن با روز والنتاین تلاش
مى كنند. به طورى كه اغلب با نوشتن مطالبى در وبلاگ هاى شخصى خود و يا
فرستادن پيامك يا اس ام اس* براى اطرافيان، درخواست مى كنند براى برگزارى
روز والنتاین تا روز سپندارمذ صبر كنند
البته هنوز بازار والنتاین داغ است. عده اى با ترديد و دودلى به اين تغيير تن
مى دهند و عده اى نيز با اين استدلال كه بهتر است روز عشق را همزمان با مردم
ديگر جهان برگزار كرد از ايرانى كردن اين روز پرهيز دارند و به برگزارى
آن در روز ٢٥ بهمن (١٤ فوريه) اصرار مى ورزند . فقط مى توان تعداد محدودى
را ديد كه همگام با زرتشيان روز سپندارمذ را جشن مى گيرند
*
چند نمونه از اس ام اس هايى كه به اين مناسب رد و بدل مى شود: از هم اكنون و
قبل از رسيدن روز والنتاين ، بيائيد با آشنايى بيشتر با روز سپندارمذ
( روز جشن زمين و گرامى داشتن عشق ) ، به خود قول دهيم كه : از اين پس اى
ايرانى بيشتر با فرهنگ ، آداب و رسوم ملى و قومى خود درآميز....
٢٩بهمن ، روز سپندارمذگان "روز عشق" را همانند ايرانيان ِ ٣٠٠٠ سال پيش
به جاى ولنتاين جشن مى گيريم. ايرانى باشيم.
شايد هنوز دير نشده باشد كه روز عشق را از ٢٥ بهمن ( والنتاین) به ٢٩ بهمن
سپندارمذگان ايرانيان باستان) منتقل كنيم
از جدید آنلاتین

Samstag, 9. Februar 2008

Samstag, 2. Februar 2008

قهر و آشتی

چرا از هم قهر کردیم ؟
من اول خیال میکردم تقصیر توست ! آنروز وقتی با من جرف میزدی نگاهت جای
دیگر بود یا اگر نگاه میکردی فکرت پیش من نبود ، از ترس بوسه صورتترا عقب
می بردی و سر ترا از من میگرداندی
منهم به بهانه ای بر خاستم و از تو ودور نشستم و چشم وصورتمرا بیصفا کردم ، غزل
جان پرور عشق را گذاشتم و از این و آن صحبت بمیان آوردم ، دیدم که تو هم راضی
و راحت شدی ! دلم تپید ... گلویم از غصه گرفت
درد عشق را هر چه زیادتر کنی خوشتر است ! صحبت را بگفتگو کشاندم توهم کمک
میکردی ، آنقدر از دو طرف کشیدیم تا رشته گسست و من قهر کردم . مثل اینکه لب
پرتگاهی ایستاده باشم ، سرم گیج خورد و افتادم اما دستم بطرف تو دراز بود که بگیری
فریاد میزدم که نگاهم دار ! حتی برایت گفتم که دنبال بهانه ام که نروم ! شاید شنیدی
و خواستی نگاهم داری ، اما نتوانستی ، یا آنکه نخواستی ... آری دیدم که از این جدائی
خرسندی ... رفتم و همینکه بهوش آمدم صدای گریه ی دلم را شنیدم ، اما عقلم شادی
میکرد و میگفت چه خوب کردی بریدی ، چه باررنجی را بزمین گذاشتی ! کسی که ترا
نخواهد مثل باقی اهل دنیاست ، از دوست باید کشیدنه از مردم بیعلاقه ... ؟
توچه گناهی بمن گرفتی؟ وقتی از من قهر کردی چه حالی داشتی ؟ آیا در دل تو هم
سرشک می بارید ؟
من زار و نالان بودم اما عقل را که میشناسی ، یک جو رحم ندارد ، برای راحتی ما از
هیچ بی انصافی و خرابکاری خوداری نمیکند ! از تو بدها گفت و بهتانها زد ، لکن چون
دید که در دلم نمیگیرد ، عاقلانه دوائی اندیشید
گشت و بجای تو یکی پیدا کرد که بگمان او از تو بهتر بود . شاید هم از تو خوشکلتر بود
اما مثل تو نگاه نمیکرد، مثل تو حرف نمیزد ، عیبها ی صورت تو را نداشت ، آن زبانیرا
که من و تو با چشم صحبت میکردیم نمیدانست ... هر چه در او ترا جستم ندیدم
فغانم برخاست ، خوبیهای زمین و آسمان در نظرم پست شد و فهمیدم که بجز تو در عالم
خواستنی نیست ، آتش عشق از سرم شعله می کشید
شرم و خودبینی و عزت نفس را زیر پا گذاشتم و آمدم که بپایت بیفتم ، آمدم که پوزش
بخواهم ، اشک بریزم ، خود را بخاک بکشانم
اما وقتی روی گشاده ی تو را دیدم مثل این بود که در بهشت را بخاطر من گشوده اند و تو
در میان بهشت بانتظار من ایستاد ه ای و مرا بعشق و صفای ابدی میخوانی
وه که از آن قهر و آشتی ، عشق ما چه خوشتر و گرمتر شده
گناه آن قهر را تو بیخود بگردن من میگذاری ، منهم بیخود دست و پا میکنم و آن تقصیر
را بتو می بندم . راستی این است که بی مشورت من و تو دلمان از پیش خود این اسباب را
فراهم چید و میخواست ار این قهر و آشتی بر این عشق ، آبی بزند و آتش فرو نشسته را
شعله ور کند
افسوس که نمیشود باز گول دلرا خورد و گرنه چه خوب بود هر روز قهر و آشتی میکردیم

Freitag, 25. Januar 2008

Mittwoch, 16. Januar 2008

پیراهن معشوق

معشوقم هر روز میپرسد این پیراهن چطور است ، می پسندی ؟
از این مد خوشت می آید ؟
گولش میزدم و مدتی پشت و روی لباس را برانداز میکردم
و در نکات برش و دوخت و نقش و نگار پارچه وارد گفتگو میشدم اما
اما حواسم جای دیگر بود ، نه می فهمیدم چه میگویم و نه ذره ای باین
صحبت دل میدادم.
یک شب که مفتون پیراهن شب پره ای بودم و مثل بچه ها ذوق
و دست میزدم و عبارتهای بچگانه میگفتم ، معشوقم نگاه دراز پر ملالی
کرد و آهی کشید که پروانه را فراموش کردم . گفت تو که بقشنگی شب
پره اینطور نگاه میکنی و دل میبازی چرا پیرهن مرا نمی بینی ؟ خیال
میکنی من نمی فهمم که گولم میزنی ! سرسری چیزی میگوئی که دل
مرا خوش کرده باشی ، از چشمانت پیداست که فکرت جای دیگر کار
میکند ، نمیدانی چه میگوئی ، بارها تعریف بیخودی بدهانت گذاشته ام
و تو نفهمیده همان حرف بیمعنی را گفته ای ! بخودم میگفتم تقصیرش
نیست ، مرد از پیراهن چه خبر دارد ، از قشنگی لباس ما چه میفهمد ،
حواسش پی کار و زندگی است . نگو که پیراهن قشنگه را می بینی واز
شوق بی تاب میشوی بشرط آنکه تن من نباشد
یک لحظه ترسیدم و ساکت شدم ، خیال کردم که حق با اوست ،
اما زود فهمیدم که اینطور نیست ، گفتم من لباس شب پره و گل را دوست
دارم ، نه گل و شب پره را ، من تو را دوست دارم نه لباست را ، تو هر
چه بپوشی ، قشنگی ، اگر نپوشی قشنگتری ، آنکه بتواند روح گل را
ببیند و دوست بدارد ، دیگر برنگ و بوی گل چه احتیاجی دارد......من
از زیبائی روح تو چنان مستم که نزدیک است حتی تنی از تو نخواهم....
تبسم محزونی کرد و آهسته گفت « نمیخواهم روحم را دوست
داشته باشی ، خود مرا دوست داشته باش و به پیراهن نگاه کن »

Sonntag, 6. Januar 2008

عشق زیباست