Donnerstag, 10. Juli 2008

عشق در نظر اروپائیها

داستان غم دل گفتن و کسی را داشتن که معنی این داستان
را بفهمد و غمهای پنهان خود را در آن منعکس بیند ، برای
دلی که رنج میبرد خود تسلای دلپذیری است
افسوس ! روزگاری من نیز ازاین تسلی برخوردار بودم. اما
از آنوقت که پا بخاک اروپا گذاشته ام ، از آن زمان که مردم این
سرزمین را دیده ام که گوئی مه و ابر غلیظ برای همیشه آسمان
صاف و درخشان را از دیدگانش پنهان داشته ، دیگر از این وسیلۀ
تسلای خاطر محرومم ، زیرا هیچکس در اینجا نیست که زبان دلم
را بفهمد
اوه ! این مردم خونسرد ، این دلهای یخ زده ، حتی از نام خدا
هم که اینقدر محبوب من است غافلند ، زیرا هیچ خدائی بجز طلا
نمیشناسند و برای هیچ چیز بجز پول تقدسی قائل نیستند
کاش آه های دل من آنقدر بالا رود که به دامنـه های کوهستان آلپ
برسد . زیرا در آنجا مردمی را خواهد یافت که میتوانند راز غم دل
عشاق را دریابند
تادرودی دیگر بدرود