Freitag, 29. Februar 2008

غم غربت

از من بشنوید : اگر میخواهید از وطن دور شوید و برای گردش
در سرزمینهای دور دست آواره ی کوه و بیابان گردید ، یار خود
را همراه ببرید ، نمیدانید تنهائی در غربت چه دشوار است
شما ، شاخه های تیره ی درختان که اینطور خیره خیره به من
مینگرند ، از شیرینی روزهای گذشته ی من چه خبر دارید ؟
چه میدانید که در پشت آن کوه ها وطن من چقدر، چقدر از من دور
شده است
اوه ! بهتر است دیگر یاد وطن نکنم و تنها به ستاره ها بنگرم. بهمان
ستارگانی بنگرم که پیش ازین ، در آن شبها که بدیدار یارم میرفتم
در آسمان بمن مینگریستندو چشمک میزدند . تو هم ای بلبل ، آواز
بخوان ، زیرا آواز تو مرا بیاد آن ساعاتی میاندازد که در کنار پنجره ی
دلدارم نغمه سرائی میکردی

Dienstag, 19. Februar 2008

جشن عشق از قديم تا امروز

در سالهای اخیر برخی ایرانیان بخصوص جوانان با جشن ها و مناسبت هاى خارجى
آشنا شده اند و برگزارى اينگونه مراسم را نشانه تجدد و تمدن مى دانند. متداول ترين آنها
روز( والنتاین ) يا روز عشاق است. شايد عشق و دوست داشتن از قديمى ترين
و آشنا ترين كلمات براى انسان ها باشد و به همين جهت روز جهانى عشق بسيار مورد
استقبال قرار گرفته است
حوالى ٢٥ بهمن ماه (١٤ فوريه = روز والنتاين) شور و شوق خاصى در خيابان ها ديده
مى شود؛ ويترين مغازه ها از قلب، روبان هاى قرمز رنگ و عروسك و شكلات پر
مى شود، مراكز بزرگ خريد با عرضۀ اجناس لوكس فانتزى به استقبال روز عشاق
مى روند
همه جا اسم والنتاین به گوش مى رسد اما كسان اندكى بخصوص در ميان جوانترها
تاريخچه روز ولنتاين را مى دانند
روايت اين است كه در قرن سوم ميلادى، هم زمان با اوايل حكومت ساسانيان، در رم
فرمانروايى به نام كلوديوس دوم با افكارى عجيبى حكومت مى كرد. از جمله او ازدواج
را براى سربازان امپراطورى رم قدغن كرده بود چون معتقد بود سربازى خوب خواهد
جنگيد كه مجرد باشد
كلوديوس دوم به قدرى بى رحم بود كه هيچ كس جرأت نداشت به سربازان براى ازدواج
كمك كند. اما كشيشى به نام والنتيوس (سنت والنتاين)، مخفيانه عقد سربازان رومى
را با دختران محبوبشان جارى مى كرد
كلوديوس دوم از اين جريان خبردار مى شود و دستور مى دهد كه والنتيوس را به زندان
بيندازند. والنتيوس در زندان عاشق دختر زندانبان مى شود اما سرانجام به جرم جارى
كردن عقد عشاق ، با قلبى عاشق اعدام مى شود... به همين خاطر او را شهيد راه عشق
مى دانند
از آن به بعد سالروز اعدام سنت والنتيوس روز عشق ناميده مى شود و دلدادگان در تمام
جهان با تهيه هدايايى نمادين سعى در نشان دادن عشق و محبت خود مى كنند
اما در ميان آنها كه تاريخ ولنتاين را هم مى دانند شايد كمتر كسى بداند كه در ايران
باستان از بيست قرن پيش از ميلاد ، روزى موسوم به روز عشق وجود داشته است
سپندارمذ يا روز اسفندگان، جشن زمين و گرامى داشت زن و عشق است
ايرانيان اين جشن را روز پنجم ماه اسفند (٢٩ بهمن در تقويم كنونى)، كه سپندارمذ
ناميده مى شد، به مناسبت هم نام بودن روز با ماه، برگزار مى كردند. اين روز متعلق
به فرشته مقدس "آرمئى تى" است كه آن را سپندارمذ مى گويند و در عالم معنوى مظهر
عشق و محبت، تواضع و بردبارى، جانبازى و فداكارى و در جهان مادى، حامى زنان
نيك و پارسا است
ابوريحان بيرونى از اين روز با عنوان "مزدگيران" يا مردگيران" ياد كرده كه در آن
زنان به شوهران خود با محبت هديه مى دادند. مردان نيز زنان و دختران را بر تخت
شاهى نشانده، به آنها هديه داده و از آنها اطاعت مى كردند و اجراى اين امر را جزو
فرائض دينى خود به حساب آورده و ايمان داشتند كه اگر كسى چنين كارهاى نيكو
كند، پس از مرگش در بهشت جاويدان منزل خواهد گرفت. امروزه در بعضى از
مناطق مركزى ايران از جمله اقليد، محلات و كاشان اين جشن برگزار مى شود
چندين سال است كه گروهى از جوانان ايرانى با تكيه بر آيين هاى باستانى اين مرز
و بوم در شناساندن روز سپندارمذ و جايگزين كردن آن با روز والنتاین تلاش
مى كنند. به طورى كه اغلب با نوشتن مطالبى در وبلاگ هاى شخصى خود و يا
فرستادن پيامك يا اس ام اس* براى اطرافيان، درخواست مى كنند براى برگزارى
روز والنتاین تا روز سپندارمذ صبر كنند
البته هنوز بازار والنتاین داغ است. عده اى با ترديد و دودلى به اين تغيير تن
مى دهند و عده اى نيز با اين استدلال كه بهتر است روز عشق را همزمان با مردم
ديگر جهان برگزار كرد از ايرانى كردن اين روز پرهيز دارند و به برگزارى
آن در روز ٢٥ بهمن (١٤ فوريه) اصرار مى ورزند . فقط مى توان تعداد محدودى
را ديد كه همگام با زرتشيان روز سپندارمذ را جشن مى گيرند
*
چند نمونه از اس ام اس هايى كه به اين مناسب رد و بدل مى شود: از هم اكنون و
قبل از رسيدن روز والنتاين ، بيائيد با آشنايى بيشتر با روز سپندارمذ
( روز جشن زمين و گرامى داشتن عشق ) ، به خود قول دهيم كه : از اين پس اى
ايرانى بيشتر با فرهنگ ، آداب و رسوم ملى و قومى خود درآميز....
٢٩بهمن ، روز سپندارمذگان "روز عشق" را همانند ايرانيان ِ ٣٠٠٠ سال پيش
به جاى ولنتاين جشن مى گيريم. ايرانى باشيم.
شايد هنوز دير نشده باشد كه روز عشق را از ٢٥ بهمن ( والنتاین) به ٢٩ بهمن
سپندارمذگان ايرانيان باستان) منتقل كنيم
از جدید آنلاتین

Samstag, 9. Februar 2008

Samstag, 2. Februar 2008

قهر و آشتی

چرا از هم قهر کردیم ؟
من اول خیال میکردم تقصیر توست ! آنروز وقتی با من جرف میزدی نگاهت جای
دیگر بود یا اگر نگاه میکردی فکرت پیش من نبود ، از ترس بوسه صورتترا عقب
می بردی و سر ترا از من میگرداندی
منهم به بهانه ای بر خاستم و از تو ودور نشستم و چشم وصورتمرا بیصفا کردم ، غزل
جان پرور عشق را گذاشتم و از این و آن صحبت بمیان آوردم ، دیدم که تو هم راضی
و راحت شدی ! دلم تپید ... گلویم از غصه گرفت
درد عشق را هر چه زیادتر کنی خوشتر است ! صحبت را بگفتگو کشاندم توهم کمک
میکردی ، آنقدر از دو طرف کشیدیم تا رشته گسست و من قهر کردم . مثل اینکه لب
پرتگاهی ایستاده باشم ، سرم گیج خورد و افتادم اما دستم بطرف تو دراز بود که بگیری
فریاد میزدم که نگاهم دار ! حتی برایت گفتم که دنبال بهانه ام که نروم ! شاید شنیدی
و خواستی نگاهم داری ، اما نتوانستی ، یا آنکه نخواستی ... آری دیدم که از این جدائی
خرسندی ... رفتم و همینکه بهوش آمدم صدای گریه ی دلم را شنیدم ، اما عقلم شادی
میکرد و میگفت چه خوب کردی بریدی ، چه باررنجی را بزمین گذاشتی ! کسی که ترا
نخواهد مثل باقی اهل دنیاست ، از دوست باید کشیدنه از مردم بیعلاقه ... ؟
توچه گناهی بمن گرفتی؟ وقتی از من قهر کردی چه حالی داشتی ؟ آیا در دل تو هم
سرشک می بارید ؟
من زار و نالان بودم اما عقل را که میشناسی ، یک جو رحم ندارد ، برای راحتی ما از
هیچ بی انصافی و خرابکاری خوداری نمیکند ! از تو بدها گفت و بهتانها زد ، لکن چون
دید که در دلم نمیگیرد ، عاقلانه دوائی اندیشید
گشت و بجای تو یکی پیدا کرد که بگمان او از تو بهتر بود . شاید هم از تو خوشکلتر بود
اما مثل تو نگاه نمیکرد، مثل تو حرف نمیزد ، عیبها ی صورت تو را نداشت ، آن زبانیرا
که من و تو با چشم صحبت میکردیم نمیدانست ... هر چه در او ترا جستم ندیدم
فغانم برخاست ، خوبیهای زمین و آسمان در نظرم پست شد و فهمیدم که بجز تو در عالم
خواستنی نیست ، آتش عشق از سرم شعله می کشید
شرم و خودبینی و عزت نفس را زیر پا گذاشتم و آمدم که بپایت بیفتم ، آمدم که پوزش
بخواهم ، اشک بریزم ، خود را بخاک بکشانم
اما وقتی روی گشاده ی تو را دیدم مثل این بود که در بهشت را بخاطر من گشوده اند و تو
در میان بهشت بانتظار من ایستاد ه ای و مرا بعشق و صفای ابدی میخوانی
وه که از آن قهر و آشتی ، عشق ما چه خوشتر و گرمتر شده
گناه آن قهر را تو بیخود بگردن من میگذاری ، منهم بیخود دست و پا میکنم و آن تقصیر
را بتو می بندم . راستی این است که بی مشورت من و تو دلمان از پیش خود این اسباب را
فراهم چید و میخواست ار این قهر و آشتی بر این عشق ، آبی بزند و آتش فرو نشسته را
شعله ور کند
افسوس که نمیشود باز گول دلرا خورد و گرنه چه خوب بود هر روز قهر و آشتی میکردیم