Montag, 31. Dezember 2007

ا ی شاعر

ای شاعر ! بیهوده برای زنجیر کردن قیافه ها ، سراغ گردن بند و گوهر فروش مرو ، بیجهت
نیز یاد از قیچی و سوهان مکن ، زیرا سوهان و قیچی به هیچ ترانه ای جلا و بر جستگی
نمی بخشد . اگر میخواهی سراغ شعر حقیقی روی ، دنبال عشق برو. دنبال عشق و غم برو ،
ازرؤیای بی حاصل و دلپذیر عشاق خبر گیر ، راز هیجانها و اضطرابهای دل را بپرس ، به
جستجوی ماجراهای عاشقانه ای برو که چون شکوفه های بهاری میشکفند و چون گلهای خزانی
پژمرده میشوند . سراغ آن چیزی برو که گاه اشک از دیدگان سرازیر میکنند و گاه لبخند
بر لبها جای میدهد
بهترین شعر ، شعر زندگی است . شعری است که از خاموشی غم انگیز شب ، از حرکت
کشتی در دل دریا ، ازراههای پر گلی که بسوی نهرهای ناشناس میرود ، از رنجهای بیحاصل
از بامدادهای تلخ ،از طعم بوسه هائی که ردوبدل نشده ، از عشق بی عشق سخن میگوید
چقدر من از آنانکه زندگی سرگردان دارند ، از کولی ها ، از شاعرها ، از مسخره ها خوشم میآید
چقدر آرزومند زندگی این خانه بدوشانم که جز ابر گذران و نسیم سحر و گلهای بهار مصاحبی
نمیشناسند
آخر شعر را تنها در ترانه های شعرا نباید جست

2 Kommentare:

Anonym hat gesagt…

سلام
جالب بود مثل هميشه موفق وپايدار باشي

Anonym hat gesagt…

دیگر نمی توان به اجابت امید بست
درهای باز معجزه را گل گرفته اند