Mittwoch, 26. Dezember 2007

شعری از خانم پونه نیکوی

درحال وبلاک گردی بودم که اتقاقی به وبلاک سکوی سرخ بر خوردم ، یکی از شاعره های خوب و معاصرکه احساس زیبا و صداقت تحسین انگیزش اثر خاصی را در خوانندگانش
میگذارد . شعری از دفتر این شاعره را فقط یکبار خواندم و چنان به دلم نشست که از اظهار
آن عاجزم بدانجا که صبح فرداش که از خواب بیدار شدم ناخودآگاه این شعر زیبا را از حفظ
زمزمه میکردم ، حیفم آمد که در لذت این شعر زیبا، دوستان را شریک نکنم
.
.
دیگر درخت نیستم از نو تبر شوی
تنها برای شاخه من تیزتر شوی
دیگر درخت نیستم آتش به پاکنی
از هیزم شکسته من شعله ور شوی
تا آمدم برای شکفتن شکستی ام
سخت است در سکوت شکستن کمر شوی
دیگر درخت نیستم ای دارکوب پیر
از موریانه های دلم باخبر شوی
دیگر درخت نیستم و سایه نیستم
وقتش رسیده است کمی دربه در شوی
رودم اگرچه راه به دریا نمانده است
روییده ای به راه که سنگی قدر شوی
رودم اگر تو سینه برایم سپر کنی
سرمی کشم اگر تو هزاران نفر شوی

http://www.sakuibarsorkh.blogfa.com/

3 Kommentare:

Anonym hat gesagt…

سلام
شعرجالبي بود سليقه خوبي داري
پايدار باشي

Anonym hat gesagt…

چشمانم در امتداد خطوط جاده سرنوشت
خیره به جمعیت زندگیست
پیکرم فرسنگها دور از حیات
به زیر خاک نفرین شده جادویی
غنوده است و
قلبم همراه با نبض ریشه های جستجو
به دنبال قطره های عشق
وسعت عمر را می نوردند
و این فرصت من است
که به زیر سنگینی غم
در حضور جسم بی پاسخم
در مقابل نامردان روزگار
در گوشه ذهن فرسوده ام
تکه تکه می شود
و من
به همراه تمام لحظات شیشه ای خوشبختی
در پس کابوس های ناآرام
محو می شوم

up kardam

Anonym hat gesagt…

ابی عزیز
سلام و ممنون از لطفتان .
ولی چرا آدرس وبتان را ننوشتید ؟
خوشحال میشوم آدرس وبلاکتان را داشته باشم
مریم