Donnerstag, 13. Dezember 2007

زندگی رؤیائی است

در این دنیا دیدار هیچ چیز مرا فزون از حد متعجب نساخت ، زیرا انتظار همه چیز را
داشتم . امااگر چیزی بود که بتواند مرا بشگفتی و حیرت وادارد ، آن بیقین جمال زنان بود
نمیدانم روزی در کدام کتاب خواندم که میان همه ی مخلوقات جهان ، آفرینش هیچ جانداری
باندازه ی مرد برای خداوند زنج وسختی نداشته است ، زیرا مرد دنیای بزرگی است که در
قالبی کوچک جای داده اند . اما حالا ، عقیده دارم که خداوند بزرگترین رنج خود را در خلقت
زن بکار برده ، زیرا اگر مرد دنیائی است که کوچکش کرده اند ، زن آسمانی است که
کوچک شده است . میان زیبائی زن و مرد همان تفاوت هست که میان زیبائی آسمان و
زمین وجود دارد
ای زن، روی از ما پنهان مکن ، زیرا اگر چهره نهان کنی روشنائی روز را با ظلمت شب
در آمیخته ای تو آفتابی هستی که با فروغ خود بهمه چیز زیبائی میبخشی . درقلمرو
عطرها ، دیدم که عطر گل سرخ بتنهائی از عطر لشگر گلها ی دیگرگرو میبرد . گل
سرخ را دیدم که فرمانروای این سرزمین بود زیرا از همه زیباتر بود. گوهرها را
دیدم که الماس را بپادشاهی خود برگزیده بود، زیرا هیچیک در درخشندگی و جلوه گری
بپای او نمیرسید ند . ستارگان آسمان را دیدم که زهره ی عشوه گر را ملکه ی خود
نامیده بودند ، زیرا هیچکدام جمال و جلال او را نداشتند . اندکی دورتر، خورشید رادیدم
که در خیال ستارگان بر او رنگ خسروی نشسته بود ، زیرا درخشان ترین کوکب آسمان
بود. حالاکه میان گلها و اختران میان گوهرها و افلاک ، آنها که زیباترند بر گزیده ترند
چرا تو ، ای زن فرمانروای جهان نباشی ، تو که جلوه ی خورشید و زیبائی زهره وفروغ
الماس و عطر گل را ببکجا گرد آورده ای ؟ا
در دنیائی چنان شگفت زندگی میکنیم که زندگی ما خود رؤیائی شگفت بیش
نیست . تجربه ی روزگار بمن آموخته است که آدمیزاده عمری را در رؤیا میگذراند
و فقط آنوقت بیدار می شود که پایان عمرش فرارسیده باشد . پادشاه خواب پادشاهی
می بیند و در این رؤیا فرمان میدهدو سلطنت میکند و پیروزمیشود ، امااین پیروزی
را دست مرگ بصورت ذراتی ناچیز در می آورد و بباد میدهد . کیست که باز هم هوای
حکمفرمائی داشته باشد ، و بداند که ازین خواب شیرین یا کابوس مرگ بیدار خواهد
شد! توانگر ، فقط توانگری میبیند و فقیر تنها از رؤیای فقر رنج میبرد ، آنکس که رو
ببزرگی میرود و آنکس که در چنگال غم مینالد هر دو اسیر رؤیاو خیالند ، در این
دنیا ، همه در رؤیا بسر میبرند و هیچکس بر این راز آگاه نیست ، من نیز که زندانیم
تنها خواب زنجیرهای گران می بینم که بر دست و پایم بسته اند . زندگی چیست ؟ وهم خیال
زندگی چیست؟ رؤیاو سایه . هذیان و مرگ ! هر سعادتی ناچیز است ، زیرا خود رؤیائی
ناچیز بیش نیست
«کالدرون »

3 Kommentare:

Anonym hat gesagt…

Salam Mrs.Maryam

وبلاگو آپدیت کردم و فونت را برای دانلود قرار دادم .

Bye

Anonym hat gesagt…

www.8592039.blogsky.com

Anonym hat gesagt…

سلام
بازهم كات تحسين برانگيز بود پايدار باشي